کد مطلب:129659 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:129

شهادت عابس بن ابی شبیب شاکری
پس از كشته شدن شوذب، عابس به حضور امام (ع) رسید و عرض كرد: «ای اباعبدالله به خدا سوگند، بر روی زمین هیچ خویش و بیگانه ای نزد من عزیزتر از شما نیست. اگر چیزی عزیزتر از جان خویش می داشتم كه می توانستم بدان وسیله شما را از ستم و كشته شدن برهانم، به یقین چنین می كردم. آنگاه گفت: السلام علیك یا اباعبدالله، اینك خدای را گواه می گیرم كه بر راه تو و پدرت هستم!

آنگاه با وجود ضربتی كه از ناحیه پیشانی خورده بود، [1] شمشیر كشید و به میدان رفت. مردی همدانی به نام ربیع بن تمیم كه شاهد آن روز بوده است می گوید:


هنگام آمدنش او را شناختم. من او را در جنگها دیده بودم. او شجاع ترین مردم بود. گفتم: ای مردم این كسی كه می بینید، شیر شیران است. این ابن شبیب است. مبادا كسی از شما تنها به مبارزه اش برود. عابس فریاد زد: آیا مرد میدانی هست؟ عمر سعد گفت: سنگبارانش كنید. به دنبال آن، باران سنگ از هر سوی آغاز شد عابس كه چنین دید، زره و كلاهخودش را افكند و به مردم حمله ور شد. به خدا سوگند دیدم كه دویست تن از مردم در برابر وی گریختند. آنگاه سپاه عمر سعد از همه سو محاصره اش كردند و او را به قتل رساندند. پس از آن من چند نفر را دیدم كه سرش را دست به دست می كردند و هر كدامشان مدعی بود كه او عابس را كشته است. سپس نزد عمر سعد رفتند و او گفت: «دعوا مكنید، او تنها به وسیله یك نیزه كشته نشده است [2] ؛ و با این سخن همه را از یكدیگر جدا كرد.» [3] .


[1] تاريخ الطبري، ج 3، ص 329؛ و ر. ك: انساب الاشراف، ج 3، ص 404؛ مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 26-27.

[2] در مقتل الحسين خوارزمي (ج 2، ص 27) آمده است كه يك نفر به تنهايي او را نكشته است. همين طور در تسلية المجالس، ج 2، ص 298.

[3] تاريخ الطبري، ج 3، ص 329؛ ر.ك: مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 2، ص 26-27.